صدا در سینما – ۲
لورن ژولیه
ترجمه: صنم نادری
نگاهی چند به تاریخ
«خوانندهی جاز» مشخصاً یکی از تصورات مبرهن سینما را در خود پنهان میکرد: روزی سایههای الکتریکی روی پرده ناگهان شروع به حرف زدن کردند و تمام دنیا از سکوت به هیاهو کشیده شد. «خوانندهی جاز» ساخته آلان کروسلند در ۶ اکتبر ۱۹۲۷ به بازار آمد و اولین فیلم بلندی بود که در آن صدا با تصویر همگام شده بود و این جزئیترین اتفاق مهم این اثر است.
پوستر «خوانندهی جاز» در یکی از سینماهای وارنر. در بین نامهای یاد شده اسمی از تکنسین صدا یاد نشده؛ حتی ناتان لوینسون که بهعنوان سوپروایزر صدا همکاری کرده بود.
باید بدانید که پیشتر دنیای ثروتمند و مهمی از صدا در سالنهای فیلمهای صامت وجود داشت (کلمات نوشته شده پیشتر شبیه اختلالی بودند که نباید وجود میداشتند). پیانو، گروه ارکسترو گرامافون به اندازه کافی صدا تولید میکردند. در ایالات متحده آمریکا دهها گروه بازیگری دائماً در سفر از یک ایالت به ایالت دیگر بودند تا در پشت پردههای سینمایی قایم شوند و کار «دوبلاژ» انجام دهند و به این ترتیب فیلم را تعریف کنند…
در اینجا از صداسازیهایی که در ابتدای صده گذشته در سالنها ساخته میشدند نام میآوریم:
- برای صدای باران، از کلاهی که در آن نخودهای خشک بودند استفاده میکردند.
- برای تگرگ، از ذرات سرب که بر روی سطحی فلزی ریخته میشدند استفاده میکردند.
- برای ایجاد کردن صدای رعد از گاری کوچکی با چرخهای چند ضلعی که آن را بر روی سطحی میکشیدند استفاده میکردند.
- برای اسبها، هسته نارگیل را به دو قسمت تقسیم میکردند و آن را بر جسمی سخت میکوبیدند.
سینمای صوتی با سینمای آلترناتیو (Tout Court) هم عصر است. در پاییز ۱۸۹۴ کمپانی ادیسون وظیفهای به گردن W.K.L Dickson انداخت. آنها وظیفه داشتند تا تجاربی در این زمینه به میان بیاورند. در بهار ۱۸۹۵ «کینتوفونِ» ادیسون (که در استفاده از آن شخص میبایستی لولهای پلاستیکی را روی گوشش میگذاشت) وارد بازار شد. تا اوایل صده بعدی مدلهای مختلفی از این دستگاه به بازار ارائه شدند. با وجود مشکلات تکنیکیای که وجود داشتند با این وسیله میتوانستند فقط فیلمهای کوتاه ببینند که معمولاً تیزر مانند بودند، (واژهای مدرن برای آن استفاده کردم) نهچندان بیشتر از ۳ دقیقه و اغلب در آنها صدای گرامافون با تصاویری که پخش میشدند همزمان نبودند.
پاییز ۱۸۹۴٫ W.L.K Dickson در مقابل شیپوری که به یک دستگاه استوانهای ضبط متصل است ویولون مینوازد (اجداد دیسکها)، در حالی که دو تکنسین کمپانی ادیسون در حال رقصیدن هستند. از این فیلم یک قطعه ۱۷ ثانیهای به جا مانده است.
پیش از سال ۱۹۱۸ امکان صداگذاری در فیلم بود اما این کار فقط در آلمان انجام میشد و آلمانها در دنیای سینما شناخته شده نبودند (فرانسه و ایالات متحده حرف اول را میزدند). مشکل دیگری که در میان بود مربوط به چگونه پخش کردن صدا میشد، مخصوصاً در سالنهای بزرگ. برای جبران این اشکال مجبور بودند تا بلندگوهای لولهای اختراع کنند. لی دِ فورست یکی از ستونهای مهم و اساسی این صنعت است. او از سال ۱۹۲۱ از یک دستگاه پخش در فیلم خود استفاده میکرد.
در سال ۱۹۲۴ به طور منظم در Rivoli نیویورک به صورت روزمره سینهروزنامههای (Talking Newsreels) صوتی پخش میکردند و سال بعد در ۸۰ سالن آمریکا امکان صورت گرفتن این کار فراهم شد. بهعلاوه از ابتدای ۱۹۲۷ سینهروزنامههایی (Movientone News) که از سیستم صدای نوری استفاده میکردند، فعال بودند. پیشتر شبکه فاکس از سیستم آلمانی استفاده میکرد که نسبت به «خواننده جاز» از سیستم مدرنتری برخوردار بود که در آن هماهنگسازی صدا و تصویر به واسطه دیسک صورت میگرفت. شب معروف بعد از سقوط Lindbergh (۲۰ ماه می ۱۹۲۷) تماشاچیان میتوانستند اتفاق را از Roxy در نیویورک با سر و صدای موتور ببینند.
با وجود این همچنان ۱۰ سال زمان طول کشید تا صنعت سینما با «بیان» خود را تطبیق دهد و تا اینکه بلندگوها توانستند تماشاچیان را متقاعد کنند؛ مخصوصاً از سال ۱۹۲۹ که جای ارکستر را از روی صحنه به پشت پرده منتقل کردند و به این وسیله این «دروغ» را جذابتر کردند (از تئوری صداپیشگان عروسکها استفاده کردند). همه میبایستی قبول میکردند که این حرکت فقط به یک مُد مربوط نمیشود؛ حتی عاشقان سینمای صامت؛ از میان آنها میتوان از الگا مارا بازیگر مطرح سینمای صامت یاد کرد که بعد از تماشای «خواننده زیر باران» اثر جنه کلی و استنلی دونن به سال ۱۹۵۲ (کمدی موسیقایی معروف که به گذر کردن از دنیای صامت به ناطق اشاره میکرد) از سینمای ناطق به بدی یاد کرد: «خجالتآور است».
این تغییر مشکلات زیادی نیز با خود در بر داشت؛ میبایستی روشهای تازهای برای تعریف کردن داستان مییافتند و با تماشاچیان به مناسبات درستی میرسیدند. برای نمونه، هیچکس نمیبایست کلام بازیگر را هنگامی که حرف میزد قطع کند و این بدان معنا بود که زمان نسبیِ نما بیشتر میشد. در آن زمان توانایی آن را داشتند تا صدا را به صورت زنده ضبط کنند اما برای شکار نکردن باقی صداها مجبور بودند تا اپراتور و دوربین را در یک «یخدانی» (Ice Box) بنشانند و این باعث میشد تا نماها استاتیک باشند. تله تأترهای (Canned Theater) بیشماری ساخته میشدند که سرشار از نماهای بیش از اندازه طولانی بودند و به شدت ثابت. هرچند که از زیبایی کمی برخوردار بودند اما فقط به این وسیله میتوانستند صدا را در نگاتیو، همزمان ثبت کنند؛ هر چند که با تضاد مواجه بودند… اما اختراع دوربین فیلمبرداری صامت (۱۹۲۹) و بومهای صدابرداری (۱۹۳۱) و تنظیم صدا بعد از فیلمبرداری (در سال ۱۹۲۹ آن را تجربه و آزمایش کردند و از سال ۱۹۳۳ استفاده از این سبک به اوج خود رسید) قراردادهای تازهای به هم زدند.
دوربین فیلمبرداری در یخدانی (Ice Box)
سالها وقت لازم بود تا قراردادهای تازه با موسیقی که میبایستی نقاط خالی را پر کنند و صداهای خارج از صحنه، جای خود را تثبیت کنند؛ وقتی که صدای ویولون در صحنهای که دو عاشق کنار هم بودند شنیده میشد، آن صحنه میبایستی در محل کنسرت صورت میگرفت و ارکستر پشت سر آنها دیده میشد؛ یا اگر صدایی بدون حضور شخص شنیده میشد، آن صدا متعلق به فردی بود که در اتاق کناری حضور داشت… زمان آزمایش و تصحیح همچنین زمان کسب نوآوریهاست: رنه کلر، ابل گانس، چارلی چاپلین، کینگ ویدور، ژیگا ورتوف از این موقعیت نا به سامان استفاده کردند و دست به تجربههای صوتی و تصویریای زدند که هیچ شباهتی با دنیای واقعی نداشتند.